مسئلهی کودکان کار از پر آسیبترین
مشکلات اجتماعی و اقتصادی فعلی است.
کودکان بیشماری که وقت مغتنم و تکرار ناشدنیشان برای تحصیل و کودکیکردن، صرف کار اجباری میشود.
آمارهای غیر رسمی از وجود حدود نهصدهزار کودک کار در ایران خبر میدهد. کودکانی که هرکدام از آنها حق کودکی و داشتن یک زندگی معمولی را دارند. کودکانی که علاوه بر به تاراج رفتن کودکی، هر روزه در معرض آسیبهای فراوانی از جمله خستگی مفرط ناشی از کار طولانی، گرسنگی، سرما و گرمازدگی، توهین برخی ماموران و شهروندان، خشونتهای جسمی، روانی و جنسی و…
قرار دارند.
برای رسیدن به راهحلی موثر در مواجهه با چنین مشکلی، درک درست از ماهیت آن شاید مهمترین مسئله باشد. موضوعی که متاسفانه علیرغم تحلیلها و هشدارهای مختلف دلسوزانه و کارشناسانه نادیده گرفته شده، در مواردی در قالب سناریوهای کلی و تکوجهی چون «مافیایی بودن کودکان کار»
معرفی میگردد. مسئلهی کودکان کار یک مشکل واقعی و مبتلابه مردمان این سرزمین بوده، علت اصلی آن فقر فراگیر و افزایش یابنده در جامعه است. فقری که با شیبی تند خصوصا در دهکهای اقتصادی آسیبپذیر جامعه جریان دارد.در مورد مافیاهای منتسب به کودکان کار نیز باید گفت که باز شدن فرصتطلبانهی پای مافیاهای اقتصادی در تجارتهای پرسود -مثل زباله گردی- کاملا قابل انتظار بوده، کشف آن موضوع شاق و پیچیدهای نیست. مافیاهایی که دامنهی آن از پیمانکاران خصوصی شهرداری، عوامل قدرتمند رابط داخلی آنها تا هستههای فرصتطلب اقتصادی موجود در جامعه
ادامه دارد.
موضوع قابل توجه اما این است که در عین تایید این فساد سرشاخهای در برخی عرصههای کودکان کار، بستر مسئله -یعنی کودکان کار و خانوادههای آنان- در اکثریت قریب به اتفاق موارد به هیچ روی وجه مافیایی نداشته، منشا قسمت اعظم کودکان کار، از خانوادههای تنگدست و مبتلا فقر عمیقی است که طبعا در معرض و مبتلا به آسیبهای اجتماعی مختلف هستند. خانوادههایی که از سر نداری و فقر مطلق ناچار از فرستادن کودکان خود برای کار هستند.
در این قسمت بدنهای، مافیاهای عجیب و غریب الیور توییستی وجود نداشته، اکثریت کودکان کار از خانوادههای واقعی تنگدست و به نوعی کمک خرج خانوادههای خود هستند که یا با والدین خود و در کنار آنان مشغول کار سخت و زندهمانی بوده یا در مکانهای اسکان دست جمعی – اغلب نامناسب- بوده، درآمدشان را کیلومترها دورتر برای خانوادههایشان میفرستند. در این بدنه وسیع ثروت افسانهای یا گنگهای با سرمایههای اقتصادی نجومی وجود نداشته، «فقر» عامل اجباری فرستاده شدن کودکان به کار است.
متاسفانه گاه در تحلیل مسئله کودکان کار خصوصا در مواردی چون زبالهگردی موضوع مافیاهای سرشاخهای موجود با این بدنهی نیازمند و ناگزیر یکی و متصل تلقی شده، کل مسئلهی کودکان کار با ماهیت باندی و مافیایی آن توصیف و متعین میشود. به خاطر همین انحراف تحلیلی آشکار و عمیق، در ارائه راهحلها نیز روشهایی غیر کاربردی و گاه ظالمانه ارائه میشود. روشهایی که جمعآوری کودکان کار، تحریم آنها، عدم به رسمیت شناختن آنها، قطع ارتباط و انکار آنها و… از جملهی آنها است. این روشها اغلب توسط شبهکارشناسانی ارائه میشود که نه در فضای واقعی با مشکل روبرو شده، از کم و کیف آن اطلاعات بدون سوگرایی دارند و نه زحمت استفاده از اطلاعات درست و گزارشهای واقعی را به خود هموار میکنند.
فصل مشترک این راهحلهای غیرکارآمد – ناشی از تحلیل غیرواقعی- اولویتهای فراموش شده و خصوصا این موضوع است که به جای تمرکز بر کودکان درگیر این مشکل، خانوادههای تنگدست آنان و قبل از برنامهریزی برای بازگرداندن کودکان درگیر به روند زندگی و کودکی کردن و رفع فقر به عنوان عامل اصلی مشکل، بر مسائلی چون چهرهی شهر و آسیبهای اجتماعی ناشی از این پدیده پرداخته میشود. موضوعاتی که هرچند مهم هستند، اما پرداختن به آنها قبل از پرداختن به اصل مسئله و حل مشکل ریشهای، «مطلقا» راه به جایی نخواهند برد.
در توضیح روش جمعآوری کودکان کار از خیابانها که یکی از آشناترین راهحلهای ارائه شدهی ناشی از فقر تحلیلی توضیح داده شده است، باید گفت که چنین رویکردی هرگز باعث رفع مشکل اصلی که فقر و شرایط نابسامان اقتصادی و اجتماعی این کودکان و خانوادههای آنان است، اثری نخواهد داشت و در فردای جمعآوری این کودکان از خیابانهای شهر، آنان در کلاسهای درس، آغوش گرم خانواده یا پارکهای شهر حاضر نشده، اتفاقا به قسمتهای پنهانی و زیرزمینی کار کودکان در گودها و گاراژهای زبالهگردی، کورههای آجرپزی، بلوکزنی و…، کارگاههای غیرقانونی و هل داده میشوند و بیش از پیش از نظارتهای سازمانهای اجتماعی و نگاه شهروندان دور خواهند گردید.
دکتر بابک خطی
طبیب و فعال اجتماعی
????از روزنامه آفتاب یزد