کودکانی که اپلیکیشن شاد ندارند، غمگیناند
«ما افغانیم، برای همین نمیتونستم سیم کارت بگیرم تا توی اپلیکیشن شاد مدرسه شرکت کنم، برای همین از 8 صبح تا 8 شب میرم نون خشک جمع میکنم، میدم این گاراژا و پولشو میگیرم.»
اینجا اسلام آباد، منطقهای در انتهای این شهر شلوغ است. اسلام آباد یکی از همان مناطق حاشیهای تهران است که کرونا همچون سیلی کوبنده، فقر را به سبب یادآوری دردهایش به صورت بخش زیادی از این مردمان کوبیده است. حتی به صورت کودکانی که به دلیل تنگ دستی و یا مهاجر بودن از شرکت در کلاس آنلاین مدارس محروم ماندهاند. اما انجمن پویش در زمان تعطیلیهای سراسری کلاس های آنلاین برای کودکان محروم از تحصیل برگزار کرد تا همچون سیستم آموزشی کشور شرایطی را برای آموزش کودکان فراهم آورد، اما بر اساس بررسیهای صورت گرفته تعداد قابل توجهای از کودکان این مرکز امکان استفاده از گوشی را نداشتند و به همین دلیل انجمن در صدد تهیهی آن هست.
شیوع ویروس کرونا برای افراد فرودست یادآور شکافی عمیق اقتصادی و حتی فرهنگی در جامعه بود. طبق گفتهی سرپرست مرکز برنامه ریزی و فناوری اطلاعات آموزش و پرورش 9 میلیون دانشآموز و معلم از اپلیکیشن شاد برای کلاس آنلاین استفاده میکنند که 7 میلیون آن دانشآموزان مدارس هستند. اما با توجه به اینکه در کشور 15 میلیون دانشآموز وجود دارد پس در واقع نیمی از کودکان در روزهای کرونا از تحصیل جا ماندهاند.
دانشآموزان بسیاری به دلیل نداشتن گوشی همراه و سیم کارت امکان استفاده از این برنامه را نداشتند و این فقط بخشی از دلیل محرومیت کودکان جامانده از تحصیل در زمان شیوع کرونا است.
خانهی اول:ما از اپلیکشن شاد خبر نداشتیم
پدر را در جنگ با طالبان برای همیشه از دست میدهند و پس از آن راهی سرزمینی دیگر میشوند. جنگ چارهای جز مهاجرت برای آنها به ارمغان ندارد. بعد از شهادت پدر راهی کشور ایران میشوند. حالا مادر پنچ کودک باید تمام سختیهای این زندگی را به تنهایی روی دوش بکشد. یکی از پسر بچهها از کار زیاد مادر میگوید و با لبخندی کوتاه بر روی صورت میگوید:«بابا هم که نیست»
یکی از داوطلبهای انجمن پویش به این موضوع اشاره کرد که مادر بچهها تا چند وقت پیش در کارگاه شمع سازی با دست مزد خیلی کم کار میکرده، اما حالا جای دیگری مشغول است. چرخ این زندگی ناکوک را مادر و برادر بزرگ خانه میچرخانند تا کوچکترها با درس خواندن مسیری خارج از این جبرجغرافیایی را خلق کنند، اما ویروس کرونا برای بار دیگر همچون پتکی بر سر حاشیه نشینها نازل شد تا یادآور شکافی عمیق در جامعه باشد، همچون استفادهی کودکان حاشیه نشین از اپلیکشن شاد.
حبیبالله یکی از بچههای خانه است که به مدرسه میرود، قد بلندی دارد اما چهرهی کودکانهاش گواه از دوازده سالگی او دارد، میگوید:«سه روز شده که این برنامه رو نصب کردم تا کلاسامو شرکت کنم، حالا نصف روز کار میکنم نصف دیگشم درس میخونم، اما سر کلاس تعدادمون زیاد نیست یعنی بیشتر بچهها شرکت نکردن. البته منم اصلا نمیدونستم که کلاس داریم برای همین دیر شرکت کردم، ولی خود مدرسه هم کلاساشو دیر شروع کرده بود.»
وسط حیاطی دو متری خانه نشستهایم، کنار حبیبالله دو خواهر هفت و هشت سالهاش نشستند و گه گاه با شیطنتی کودکانه در گوش هم چیزی میگویند و زیر لب میخندند.
نام یکی انسیه و دیگری زینب است، که بعد از تعطیلی مدارس به صورت آنلاین در کلاسها شرکت نکردند و میگویند:«اصلا از طرف مدرسه به ما زنگ نزدن، ما نمیدونستیم و برای همین توی هیچ کلاسی شرکت نکردیم، خودمون درسامونو میخونیم.»
بعد از خروج از این خانه عضو انجمن به برنامه شاد اشاره کرد که:« در این منطقه خیلیها بخاطر استفاده از برنامهی شاد مشکل دارند و اصلا نتوانستد از این اپلیکیشن استفاده کنند، معلمی که در اسلام آباد تدریس میکند و میگوید از کلاس 35 نفر فقط 14 نفر میتوانند از این برنامه استفاده کنند.»
مدیر داخلی انجمن با اشاره به شرایط اقتصادی این خانواده از میزان دست مزدهای این منطقه میگوید:« در این منطقه حقوق زنها و بچهها خیلی کمتر از مردها است و برای همین مردها را سر کار نمیبرند چون در آن صورت باید حقوق بیشتری پرداخت کنند، البته در این شرایط به زنان و بچهها بیشتر زور میگویند که به نفع کارفرما است.»
خانهی دوم:سیم کارت نداریم تا در کلاس آنلاین شرکت کنیم
گوشه و کنار این خانه هم رنگ و بوی دیگری ندارد، هر طرف از این حیاط رنگ و رو رفته نشان از کار ضایعاتی آدمهای خانه دارد، چرخ دستی یک طرف افتاده و گونیها کوچک و بزرگ ضایعاتی در طرف دیگر.
این خانواده اتباع افغان هستند و به همین دلیل امکان خرید سیم کارت ندارند و علی فرزند کوچک خانه، تنها کسی است که درس میخواند اما این روزها به همین دلیل از کلاس آنلاین مدرسه عقب مانده و حالا از صبح تا شب در کنار دو برادر بزرگترش مشغول کار است و دوره گردی نان خشک میکند و به این شکل خرج خانه را در میآورند.
سن و سال پدر مانع از کار کردنش میشود و مادر هم ماهها است که درگیر مهمان ناخواندهای به نام سرطان کلیه شده است. علی این پسر ده ساله آنقدر بیتاب نبود مادر در خانه بود که بزرگترها او را به بیمارستان بردند و خواهرش در مورد درس خواندن برادر کوچکش میگوید:«برادرم کلاسای مدرسه رو نمیتونه شرکت کنه چون ما افغان هستیم و سیم کارت نمیتونستیم براش جور کنیم برای همین الان میره سرکار یعنی از 9 صبح میره، برای ناهار میاد و دوباره تا هشت شب سمت غنیآباد و اشرف آباد نون خشک جمع میکنه، بعد به گاراژای اطراف میفروشه.
البته خود مدرسه به ما زنگ زد و گفت بخاطر کرونا مدرسهها تعطیله و باید اینترنتی درس بخونید، ولی ما که سیم کارتی نداشتیم تا علی درس بخونه.»
یاسمن بین جملات سکوت میکند، شاید به یاد مادر میافتد و ادامه میدهد:«مادرم سرطان داره و الان عمل شده و بیمارستان بستریه، بخاطر کرونا حتی نمیتونیم بریم ببینیمش، ولی علی انقدر بیتابی کرد که امروز فرستادیمش تا بره پیش مامان، آخه بچه خیلی گریه میکرد.»
عضو انجمن پویش بعد از بازدید از شرایط خانوادهی علی به تاثیر شرکت نکرذن این کودک در کلاس درس و کار نون خشک جمع کنی اشاره کرد که رضا را همیشه در خیابان مشغول به کار میدیده اما ازوقتی به مدرسه رفت فقط صبح کار میکرد و بعد از آن مدرسه مشغول به کار میشد ولی الان دوباره تمام وقت کار میکند.»
خانهی سوم:گوشی نداریم، اگر هم داشتیم کسی سواد کار کردنش را ندارد
جعبههای بزرگ زرد رنگ جلوی در ورودی خانه کنار هم قرار گرفته که در هر کدام تعداد زیاد زیادی جاقوی دست دوم با رنگهای مختلف وجود دارد، میپرسم این چاقوها برای چی اینجاست؟ یونس پسر هفت ساله با چشمان درشت، از روی موتور خیز میگیرد به سمت من و با خندهای کودکانه میگوید:« اینارو بابام میاره، میشوره بعد به همسایهها میفروشیم، بعضی وقتا هم میبره جمعه بازار اونجا بساط میکنه.» پدر این بچهها از 6 یا 8 صبح تا 8 شب ضایعات جمع میکند تا اقتصاد خانه را بچرخاند.
یونس هفت سال دارد و باید در اواسط کلاس اول دبستان باشد اما به دلیل نداشتن کارت آبی امسال محروم از تحصیل بوده و در انجمن پویش درس خوانده، ولی دو خواهر دیگرش سمیه و اسما با اینکه 9 سال و 10 سال هستند اما کلاس اول را میخوانند.
این دو خواهر همچون بسیاری دیگر از کودکان حاشیه نشین که توان خرید گوشی همراه ندارند در کلاس آنلاین شرکت نکردند، سمیه با دندانهای خرگوشی، ابروهای پرپشت و چشمان معصومانه شروع به حرف زدن میکند تند تند جملاتی را کنار هم میچیند و میگوید:« ما اصلا نتونستیم با کلاس آنلاین درس بخونیم برای همین میریم پیش همسایهمون تا با ما درس کار کنه.»
اما یونس با صدای کودکانه بین صحبتهای خواهر بلند بلند میگوید که «دروغ میگه دروغ میگه، این همسایهمون باهاشون دیگه کار نمیکنه اینام توی خونه موندن.»
اسما ادامهی حرف خواهر و برادرش را از سر میگیرد و ادامه میدهد:« اره چند روز پیش که رفتیم خونشون تا درس بخونیم، خانم همسایه گفت نمیتونه دیگه به ما درس بده چون هم به دختر خودش هم به دختر همسایه باید درس بده، یعنی دیگه نمیرسه با ما هم کار کنه، حالا ما خودمون با هم درسای قبل مرور میکنیم.»
امسا مثل هر دختر هم سن و سال خودش، انرژی وصف نشدنی در میان کلماتش و جملاتش موج میزند، از دلیل شرکت نکردن در کلاسهای آنلاین این طور میگوید که «از مدرسه به مامانم زنگ زدن که چرا بچهها توی برنامهی شاد شرکت نمیکنن ولی مامانم گفت که گوشی نداریم. مامانم حتی گفت اگرم ما گوشی داشتیم اصلا سواد کار کردن باهاشم نداریم. برای همین الان با هم توی خونه درس کار میکنیم. تازه وقتاییام که مدرسه میریم چون مدرسه از خونمون دوره مجبوریم با سرویس تا محمودآباد بریم.»
این عضو انجمن پویش در مورد نحوهی ثبت نام مدرسه در مناطق حاشیه و مشکل دوری بچهها از مدرسه میگوید:«برای ثبت نام اول کودکان ایرانی ثبت نام میشوند و بعد بچههای افغان که کارت و پاسپورت دارند، بعد اگر جای خالی بماند بچههای که برگه آبی دارند ثبت نام میشوند. برای همین بچههایی که برگه آبی دارند به مناطق دورتر برای ثبت نام میروند که مشکل هزینهی سرویس مطرح میشود.»
مدیر داخلی به عملکرد پویش در این روزهای کرونا اشاره کرد و در پایان اضافه کرد:«اوایل فروردین برای بچهها جزوهای برای دوره کردن آماده کردیم، ولی بعد از فروردین که دیدیدم به دلیل کرونا همچنان تعطیلیها پا برجا است شروع به آموزش مجازی از طریق واتسپ کردیم. از بچههایی که گوشی ندارند آمار گرفتیم که حدود 15 خانواده میشدند که هر خانواده چند بچهی مدرسهای دارند.
فراخوان دادیم به خیرین که برای این بچهها حتی به صورت موقت گوشی تهیه شود، موضوع دیگر خانوادههایی هستند که اصلا سوادی برای کار با گوشی ندارند، این خانوادبسیاری از خانوادهها در این مناطق بیشتر هستند و همین برای آموزش کودکانشان مشکل ایجاد کرده است.»
نویسنده : نسترن فرخه