در عصر حاضر تقویت زیستبوم کارآفرینی و پرورش خلاقیت و نوآوری جایگاه مهمی در برنامه توسعه کشورها داشته و در کانون توجه سیاستگذاران قرار گرفته است. نهادها و سازمانهای بسیاری در سطح جهانی و ملی در زمینه ارزیابی، پایش و ارائه توصیههای سیاستی با هدف بهبود شاخصهای کارآفرینی فعال بوده و پژوهشهای گستردهای در دانشگاه در این زمینه صورت میگیرد که دلالت بر اهمیت و پیچیدگی مفهوم کارآفرینی دارد. سیر تطور نظریههای کارآفرینی حکایت از آن دارد که خاستگاه اقتصادی این مفهوم بهتنهایی نمیتواند همه ابعاد آن را پوشش دهد. همزمان با پررنگشدن عاملیت انسانی در نظریههای توسعه و اهمیت تعامل فرد با محیط پیرامونی، مفهوم کارآفرینی از یک پدیده اقتصادی صرف به پدیدهای اجتماعی- تاریخی و در نهایت به گونهای از سبک زندگی تبدیل شد.
در خلال این تغییرات موضوع فرهنگ به عنوان یک عامل مهم و تأثیرگذار در زیستبوم کارآفرینی مورد توجه قرار گرفت و دریچهای بر چرایی تفاوت شاخصهای کارآفرینی کشورها گشود. فرهنگ در اکوسیستم کارآفرینی مجموعهای غنی از معانی، باورها، شیوهها و نمادها، هنجارها و ارزشهای رایج در میان افراد یک جامعه است. یکی از مهمترین دستاوردهای توجه به نقش عوامل فرهنگی در اکوسیستم کارآفرینی، توجه ویژه به سهم زنان در ایجاد کسبوکار و مشارکت اقتصادی بود. پژوهشها نشان داد حتی در شرایط یکسان قانونی در محیط کسبوکار و فرصتهای برابر برای زنان و مردان، نظام باورها و هنجارهای فرهنگی میتواند مانع جدی برای ایجاد و توسعه کسبوکار زنان کارآفرین باشد؛ برای مثال یک باور رایج فرهنگی کشور ما و بسیاری از کشورهای جهان این است که زنان در برقراری ارتباط و کنش در شبکههای اقتصادی و اجتماعی نسبت به مردان مهارت کمتری دارند و به همین دلیل نیز از فرصتهای حضور در مدیریتهای عالی یا رشد و توسعه مسیر حرفهای کسبوکار بازمیمانند و توانایی لازم برای ایفای نقش رهبری را ندارند. باور دیگر فرهنگی که مانع جدی بر سر راه کارآفرینی زنان است تضاد نقشهای سنتی بهویژه همسرداری و فرزندپروری با مدیریت کسبوکار است. این باور به تقابل نقش اجتماعی و اقتصادی زنان با رفتارهای مورد انتظار سنتی از آنها باعث شده تا زنان به دلیل نگرانی از داوریهای نظام ارزشهای فرهنگی جامعه در این خصوص یا ازدسترفتن سرمایه خانواده در صورت ورشکستگی در کسبوکار از فرصتهای کارآفرینی خود چشمپوشی کنند. در سایه سنگین چنین باورهای فرهنگی پنداره زنان از خود و توانمندیهایشان بسیار ضعیفتر از آنچه هست شکل خواهد گرفت؛ ازاینرو عامل فرهنگی نقش بسیار مهمی در کارآفرینی زنان دارد.
دولتها اغلب خود را متولی بهبود محیط کسبوکار و تثبیت متغیرهای کلان میدانند و از آنجا که به دنبال دستاوردهایی کوتاهمدت برای مشروعیتبخشی و ایجاد مقبولیت در دوران تصدیگری خود هستند، اهتمام جدی به مقولههای فرهنگی توسعه ندارند. از سوی دیگر اصلاح ارزشها و باورها در یک جامعه فرایندی تدریجی و زمانبر است. بر این اساس نهادهای مدنی و تشکلهای حرفهای زنان در عرصه کارآفرینی به دلیل جایگاه اجتماعی، خاستگاه مردمی و قرارداشتن در لایه میانی قدرت از جایگاه مهمی در رفع موانع فرهنگی برخوردارند. نهادهای مدنی علاوه بر ترویج فرهنگ کارآفرینی زنان در جامعه در چارچوب وظیفه مطالبهگری خود قادرند برای افزایش مشارکت اقتصادی زنان یا تصحیح سیاستها و روشهای بازدارنده، برنامههایی به دولت ارائه داده و خواستههایشان را پیگیری کنند. تشکلها و نهادهای مدنی زنان کارآفرین بستر مناسبی برای گفتوگو و بهچالشکشیدن باورها و ارزشهای فرهنگی در باب تعارض نقش سنتی و اجتماعی- اقتصادی زنان و جایگزینی آن با عبارت «غنیسازی نقشها» هستند. مدیریت کسبوکار میتواند به تقویت تصمیمگیری در شرایط بحران، تقویت مهارتهای بین فردی، تحلیل دقیق و منسجمتر از واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی، عملگرایی در زنان کارآفرین منجر شود و در سایه این توانافزایی نقش مؤثرتری در خانواده ایفا کند و نقش خود در مدیریت خانواده را غنا ببخشد.
الگوهای نقش تأثیر بسزایی بر باور یک زن به تواناییهایش برای قصد کارآفرینانه و شروع کسبوکار دارد. الگوهای نقش اغلب از درون خانوادهها شکل میگیرند، زیرا مادران کارآفرین تأثیر قدرتمندی بر خودکارآمدی و استقلال فرزندانشان بهویژه دختران دارند. بااینهمه نهادهای مدنی و تشکلهای زنان کارآفرین میتوانند مخاطبان بیشتری را تحت تأثیر قرار داده و شبکه منسجمی شامل زنان کارآفرین، صاحبان ایده و کارآفرینان نوپا را گردهم آورند. آشنایی با طیف متنوعی از زنان صاحب کسبوکار در قالب یک تشکل رسمی یا نهاد مدنی زنان کارآفرین، میتواند الهامبخش کارآفرینان نوپا باشد. آنها با یادگیری و تأمل در تجربیات دیگران، انگیزه و دانش لازم در مسیر کارآفرینی را به دست آورده و از مزایای شبکه حمایتی برای دسترسی به منابع، شناسایی فرصتهای جدید و توسعه کسبوکار خود بهرهمند خواهند شد. همه زنان در هر دورهای، مدیون نسل قبلی و متعهد به نسل بعدی هستند؛ بنابراین باید با بهاشتراکگذاشتن تجربیات و مستندسازی آنها به تقویت الگوی نقش رهبری زنان کمک کرد.
علاوه بر این الگوهای نقش با معرفی زنان تأثیرگذار در عرصه اجتماعی و اقتصادی، ذهن افراد جامعه درخصوص توانایی زنان برای اداره کسبوکار را تغییر میدهند و بستر را برای ورود زنان و دختران جوان فراهم میکنند. نهادها و تشکلهای زنان کارآفرین به عنوان لایه میانی جامعه، با معرفی تجربه زیسته زنان کارآفرین از منظر هارمونی کار و زندگی میتوانند در تعدیل انتظارات و نگرشهای فرهنگی جامعه درخصوص استقلال اقتصادی زنان نقش مهمی ایفا کنند.
سرمایه دانشی مدیریتی زنان و ترویج آن تنها در سایه بهرهمندی از شبکه مؤثر زنان در قالب تشکلهای رسمی ممکن است. زنان برای رسیدن به اهداف خود ناگزیرند تا در کنار هم باشند. چالشهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زنان و فهم دقیق آن نیازمند یک کنش جمعی همدلانه است. در هر جمع یا شبکهای باید اختلافها و سوءتفاهمها سریع حل شود و بر موفقیتهای حرفهای تأکید شود تا پایداری و اثربخشی در شبکه جریان یابد.
زنان معمولا نسبت به معرفی دستاوردها و ارزشآفرینیهایشان فروتنانه برخورد میکنند. نگرانی از قضاوت دیگران و ترس از غیرواقعی جلوهدادن خود مانع جدی در پیوستن آنها به شبکههای تخصصی است. آنها بیشتر ترجیح میدهند تا در شبکههایی فعالیت کنند که مبتنی بر رابطه دوستی است و افراد با پشتوانههای عاطفی همدیگر را تأیید و حمایت میکنند، حال آنکه هدف اصلی شبکهسازی تبادل اطلاعات، دانش آشکار و ضمنی و تجربه است تا همافزایی صورت گیرد و دسترسی به منابع جدید محقق شود. الگوهای نقش میتوانند نقش مهمی در این زمینه ایفا کنند. ارائه تجربیات تلخ و شیرین از حضور در شبکهها و نیز تلاش برای ایجاد و حفظ اجتماعات تخصصی هدفمند زنان از سوی زنان موفق و کاردان میتواند الگوهای خوبی برای دیگر زنان باشد و خودباوری را در آنها تقویت کند. حضور در انجمنهای زنان که به طور تخصصی بر موضوع زنان، اجتماع و کسبوکار فعالیت میکنند، ضمن ایجاد فرصت تعامل با سایر گروههای زنان، همافزایی و یافتن الگوهای نقش میتواند گام مهمی در بهبود عامل فرهنگی اکوسیستم کارآفرینی زنان باشد.
منبع: شرق