تعامل رسانه و NGO در فعالیت اجتماعی؛ بازنمایی تباهی یا مرهم زخمها؟
رسانهها و NGOها چگونه باید با هم تعامل کنند. یکی به دنبال بازنمایی مشکلات اجتماعی است و دیگری در پی مطالبهگری، حمایتگری و حل معضلات باتکیه بر پتانسیلهای محلی. اما ماجرا به نظر پیچیدهتر است.
زباله گردی کودکی که با جثه نحیفش به جای کوله پشتی مدرسه، گونی بزرگ زبالهای را به دوش میکشد و در لا به لای سطلهای کوچک و بزرگ آن را پر میکند، به راستی که جزو رنج آورترین صحنههای زندگی شهری خواهد بود، اما گاه در بستر سیاه نماییهای رسانه، اصل ماجرا با بیرحمی به یک موضوع عادی انگارانه یا غیرباورپذیر تبدیل میشود و در فضای رسانه گم خواهد شد.
سیاه نمایی صدای تمام دردهای جامعه را در خود خفه میکند و تک تک افراد را به سمت گمراهی میکشاند، آسیبها و معضلات اجتماع بستر خوبی برای تازیدن رسانه در این عرصه هستند و گاه جمع کثیری از افراد به واسطه منافع حتی موقت حزبی و سیاسی یک رسانه دچار گمراهی میشوند، البته این موضوع جدای فعالیت خیریههایی است که با رفتارهای ترحم برانگیز سعی در جذب منافع مالی برای پیش بردن اهداف کوتاه مدت خود دارند.
مهراوه موسوی یکی از اعضای انجمن دوستداران کودک پویش در گفتوگو با دیدار عامل دیگر غیر از رسانه را در ایجاد سیاه نمایی موثر میداند و میگوید: «جنس دیگری از مسائل هم وجود دارد که باعث آن خود انجیاوها هستند که در جریان رسانههای یک مقدار حکومتیتر مثل صدا و سیما اتفاق میافتد و اصلاً نگاهشان به فعالیت انجیاو نگاه سازمانی و درستی نیست و کاملاً نگاه خیریهای و ترحم برانگیزی به مسائل اجتماعی دارند که متاسفانه پیش برنده و آسیب شناسانه نخواهد بود.»
کودکانی در این نزدیکی با بدترین اشکال کار، نانآور خانه هستند
از مصائب کار کودک، به خصوص زباله گردی هر چقدر گفته شود، در این شرایط که شاهد افزایش آن هستیم، کم است و نیاز به شرحها و ریشه یابیهای بیشتری دارد، همچون زباله گردی چند کودک از انجمن پویش که فقر و مشکلات فرهنگی عامل اصلی کار آنها است، کودکان قد و نیم قدی که گونی روی دوششان به اندازه هیکل ریز نقششان است.
حسین و حسن برادرهای نه و ده سالهای هستند که حالا باید کلاس چهارم و پنچم دبستان را طی میکردند، اما حالا به قربانیهای کوچک شرایط جبری زندگی بدل شدند که چارهای جز کار کردند ندارد، از درس و مدرسه که حرف به میان می آید چشمانشان برقی میافتد، لبخندی روی صورت ظریفشان نقش میبندد و میگویند: «نه ما درس نمیخوانیم.» لباسهای مندرسی به تن دارند و سوختگی روی گونههایشان نشان کار زیاد در گرما و سرمای هوا را نشان میدهد.
حسین و حسن هر روز از هفت صبح تا بعد از ظهر برای گاراژی در اسلام آباد به اجبار کار میکنند که صاحب آن گاراژ پدر خودشان است، یکی از اعضای انجمن دوستداران کودک پویش به این موضوع اشاره میکند که پدر خانه از گاراژ درآمد بدی ندارد و کارگرهای زیادی در اینجا کار میکنند، ولی کودکانش تحت فشار مالی شدید زندگی میکنند و چون علاقهای به تحصیل کودکانش ندارد، حتی برای آنها گرفتن برگه آبی کودکانش اقدامی نکرده است.
علیرضا کودک دیگری که آن هم با ده سال سن از صبح تا ظهر زباله گردی میکند، در کنار حسین و حسن نشسته و منتظر است تا داستان خودش را روایت کند، او محلات اسلام آباد را پایین و بالا میرود تا از سطل زباله ضایعاتی پیدا کند و بفروشد، این کودک ده ساله با همان دستان کوچک و چرخ دستی زمختش، چرخ اقتصاد خانه را میچرخاند، خانهای که پدر و مادر آن از کار افتاده هستند، پدر به دلیل کهولت سن و مادر بخاطر درگیری با بیماری محتاج دستان کوچک این پسر ده ساله هستند.
قد کوتاه و صورت خندانی دارد، امروز بدون چرخ دستی به انجمن پویش آمده و فقط یک گونی بزرگ را نامنظم تا کرده و زیر بغل گرفته، در بین صحبتها مشخص است که این پسر سوم دبستانی اشتیاق زیادی نسبت به درس خواندن دارد و دوستانش هم تاکید دارند زیاد درس میخواند، اما حالا با توجه به تعطیلیهای مدارس به دلیل شیوع ویروس کرونا و نداشتن خط تلفن به دلیل اتباع بودن، از کلاس آنلاین عقب مانده و زمان بیشتری را برای کار کردن صرف میکند.
با متانت خودش را اینطور معرفی میکند: «کار من اینه که برم توی سطل زبالهها رو نگاه کنم، ولی دستکش دستم نمیکنم چون دستم اذیت میشه یعنی خشک میشه. نمیدونم چطوری میشه ولی نمیتونم دستم کنم، فکر کنم حساسیت دارم، بعد ضایعاتو میبرم به هر مغازهای که بیشتر بخره میفروشم چون برای جای خاصی کار نمیکنم. البته خیلی وقتا بخاطر همین از آدمای گاراژای دیگه کتک خوردم.»
نفسی تازه میکند و ادامه میدهد: «مثلا یکی بود با وانت سفید همش دنبالم میکرد تا چرخمو بگیره، یه بارم گرفت ولی همش تهدید میکرد، حتی یه بار رفتم جلو در کلانتری و پلیس با اون وانتی بخاطرم دعوا کرد که بعد اون روز دیگه زیاد اذیتم نکرد.»
علیرضا از دوست و همکلاسی مدرسهاش حرف میزند که بعد از مدرسه یعنی از غروب تا سه نیمه شب به همراه دیگر کودکان گاراژی در این حوالی به مناطق بالای تهران میروند تا زبالههای شهر را برای لقمه نانی واکاوی کنند و ضایعاتش را جمع کنند. پسر بچهای که حتی درسش از علیرضا هم بهتر است.
حالا با توجه به شرایط مدارس، کودکان نان آور خانه زمان بیشتری را به کار اختصاص میدهند، و حتی توسط دیگر اعضای خانه به استثمار گرفته میشوند همچون علیرضا که با وجود داشتن دو برادر بزرگتر از خودش خرج خانه را میدهد و حتی از صحبتهایش هم نشانههای اعتراض به این رفتار برادرانش پیدا است و میگوید:« ماهی یک میلیون درآمدم هست که باهاش خرج خونه و اجاره میدم ولی دو تا برادرم فقط پول پیش خونه رو میدن که اون یکی برادرمم که کلا ازدواج کرده دیگه کاری با ما نداره. حالا این خونه جدیده که هستیم همسایهمون همش اعتراض میکنه که حیاط ما بو میده، بخاطر چرخ دستی من میگن.»
سیاهنمایی مانع کار میشود
مهراوه موسوی یکی از اعضای انجمن پویش، از تاثیر سیاهنماییهای رسانه بر روند کار ان ج او، گفت: «یکی از تجربیات ناخوشایند در ارتباط رسانه و انجیاو که به یاد دارم، این بود که یک روزنامه نگار حرفهای برای تهیه گزارش به یکی از مناطق آسیب دیده آمده بود، اما تصویر سیاهی از شرایط را توصیف کرده بود و همین باعث ایجاد بازخوردهای منفی در جامعه محلی آنجا شد. تجربههای به این شکل که خبرنگار از معضلات یک منطقه با نگاه خودش نوشته باشد، اما کسانی که فعال در آن منطقه بودند از نتیجهی چنین گزارشهایی آسیب دیدند و حتی چنین گزارشهای در ارتباط با نهادهای حاکمیتی مثل شورای شهر، دهیاری، شهرداری و جاهای دیگر تا الان ایجاد مشکل کرده است.
موسوی ادامه داد: با این اتفاق در جاهایی که ما سعی می کنیم با مطالبه گری و با همکاری نهادهای حاکمیتی و دولتی کارها را جلو ببریم، دچار تعارض و چالش میشویم حتی خود جامعه محلی هم این حس را میگیرد که در مطلب منتشر شده رسانه سیاه نمایی شده و اعتمادشان به انجیاو کم میشود، حتی اعضای انجیاو هم در این شرایط احساس میکنند در همکاری با رسانه مورد سو استفاده قرار گرفتند و برای همین اعضای انجییو معمولا در رابطه با رسانه ترسی دارند.
خانوادههای فرودست نمیدانستند صدا و سیما چهرهی آنها را نشان میدهد
وی با انتقاد به بعضی از رفتارهای انجیاوها گفت: جنس دیگری از مسائل هم وجود دارد که باعث آن خود انجییوها هستند که در جریان رسانههای یک مقدار حکومتیتر مثل صدا و سیما اتفاق میافتد و اصلاً نگاهشان به فعالیت انجییو نگاه سازمانی و درستی نیست و کاملاً نگاه خیریهای و ترحم برانگیزی به مسائل اجتماعی دارند. مثلاً دو الی سه سال پیش انجیاوای که ساختارش بیشتر شبیه به خیریه بود، با مسئولیت فردی که قهرمان تلقی میشد، به خانه کسانی که برای آنها مقداری امکانات فراهم میکرد و بدون اطلاع و اجازه افراد خانه دوربین صدا و سیما را هم همراه خود برده و فیلمبرداری کرد، بعد برای بزرگداشت مدیر عامل آن مجموعه به عنوان کسی که انسان دوست است و به همه کمک میکند آن فیلم از خانوادهها را در صدا و سیما پخش شد.
موسوی ادامه داد: این موضوع جامعه محلی را بسیار آشفته کرد، برای همین ما با ۲ الی ۳ انجیاو دیگر که به این روش کار معترض بودیم ویدیویی ساختیم تا نشان دهیم که همان جامعه محلی اتفاقا پویا است تا تصویر آن سیاهنمایی را از بین ببریم و خودمان این فیلم را تهیه و مونتاژ کردیم اما صدا و سیما رفتار عجیبی با ما کرد، یعنی پول میخواستند و بهانه وقت نداشتن برای پخش این برنامه را اعلام کردند، عملاً هیچ همکاری برای پخش این کلیپ با ما نکردند. تصویر اول به راحتی پخش شد و حیثیت آدمهایی که اصلاً نمیدانستند که چرا از آنها فیلم گرفته شده پخش شد، اما فیلمی که ما خودمان همه کارهایش را کرده بودیم با وجود تمام ممیزیهای صدا و سیما نتوانستیم منتشر کنیم.
این عضو انجمن پویش ادامه داد: رسانه کارش آگاهی بخشی است و ان جیاو هم تنها یکی از کارهایش مطالبه گری خواهد بود، یک جاهایی به دلیل اینکه سمنها یک سری از مسائل را اگر زیاد بگوید تحت فشار قرار میگیرد، پس گاهی انجیاوها دست به عصاتر از رسانهها حرکت میکنند. انجیاوها چون باید مسائل جامعه هدفشان و بحث مطالبهگری را در نظر بگیرند یک جاهایی ترجیح میدهند تعامل کمتری با رسانه داشته باشند. البته یک جاهایی هم مشکل از رسانه است چون ماهیت رسانه یک مقدار هیجان بخشی است و جامعه گویی به اخبار هیجانی عادت کرده، مثلا اگر گفته شود در یک روستایی اطراف تهران یک اتفاق خوب افتاده متاسفانه در این شرایط جامعه آن را نمیشنود اما اگر در همان روستا یک اتفاق فاجعه بار بیفتد جامعه توجه بیشتری به آن میکند و رسانه برای اینکه بیشتر دیده شود ناخودآگاه به سمت جنجالی کردن اخبار می رود.
گاهی مجبوریم موضع گیری نکنیم
موسوی در ادامه گفت: موضوع دیگر این است که رسانهها هم خیلی آگاه نیستند و گاهی روزنامه نگار و خبرنگارها با نیت خوب برای تهیه مطلب میآیند، اما یا زمان کافی نمیگذارند و یا مختصات جامعهای که میخواهند از آن بنویسند را درست نمیدانند و از پیش فرضهای خود در گزارش میآورند یعنی از سر ناآگاهی باعث ایجاد سیاهنمایی میشوند. البته در حال حاضر ما ارتباط خوبی با رسانهها داریم اما بعضی وقتا انجیاوها نه به خاطر رسانه بلکه به دلیل مسائل امنیتی موضوعات را پخش نمیکنند و در موردش حرفی نمیزنند. در حقیقت من خیلی مشکل را از رسانه نمیبینم اگر اهالی رسانه و انجیاو بتوانند با هم گفتو گو کنند طبق تجربه زبان هم را راحت پیدا میکنند. البته منظور رسانههای خاص که برای جریان خاص سیاسی که اهداف خاص یک گروه سیاسی را تامین میکند نیست، اما چیز دیگری که مانع ارتباط انجیاو و رسانه میشود مسائل داخل کشور است که مانع ایجاد میکند تا در برابر برخی مسائل حتی موضعگیری نکنیم و حرفی نزنیم.
موسوی خاطرهای را بازگو میکند و ادامه میدهد: چند سال پیش اتفاقی افتاد که کودکان افغان ما از انتشار عکس چهرههایشان در رسانه و خیریههای خاص تجربه بدی به دست آورده بودند یعنی بدون اینکه اطلاع داشته باشند تصاویرشان به عنوان کسانی که مستحق کمک هستند پخش شده بود، بچهها گارد بسیار بدی نسبت به عکس گرفتن پیدا کرده بودند و زمان زیادی برد تا ما سعی کنیم بچهها را متقاعد کنیم که اگر از رسانه درست استفاده نشود باعث میشود به شما آسیب بزند ولی در عین حال کمک میکند تا صدای فریاد شما شنیده شود.
موسوی به این نکته توجه دارد که چنین چالشهایی بیشتر از سمت خیریهها پیش آمده و عکسی که از کودک تهیه میشود میتواند در آیندهی کودک تاثیر بد داشته باشد و باعث خراب شدن آینده او شود.
موسوی در پایان گفت: تعارضی که گاهی در آن قرار میگیریم این است که گاهی منافع کودک ایجاب میکند تا در مورد شرایط آن اطلاعرسانی کنیم که در عکاسی خبری هم این موضوع چالش برانگیز است مثلاً بازنشر عکس کودکی که در شرایط بد قرار دارد مثل عکسهای کودک در جنگ سوریه یا جاهای دیگر که جهانی میشود و جهان را در یک نقطهای متوجه فاجعه میکند، در هر حال عکسی از یک کودک است و این در انجیاوها مورد بحث قرار دارد و انجمنها به این نکته بسیار حساس هستند ولی موضوع این است که در فضای گفتمانی جامعه و گفتمانی خیریه که متاسفانه بیشتر مسلط بر جامعه است این دغدغه را خیلی کم میبینم.
نویسنده : نسترن فرخه
منبع : دیدار نیوز