گزارش آخر هفته ۳ فروردین ۱۴۰۲

در گزارش این هفته یکی از گزارش‌های با‌من بخوان را می‌خوانیم.

گزارش بلندخوانی کتاب به مناسبت روز جهانی فضانوردان و فضانوردی برای کودکان پایه اول.

برای این روز، کتاب “الفی در مدرسه آدم فضایی ها” انتخاب شد. همهمه کلاس بیش از حد معمول است، چند دقیقه ای منتظر می‌مانم تا آرام تر شوند. کم کم بچه ها متوجه سکوت معنادار من می‌شوند و نگاهم می‌کنند. از آنها میپرسم امروز چه روزیست؟

– دوشنبه

– دوشنبه ها من سرکلاستون قراره چه کاری انجام بدم؟

– کتاب بخونید.

– به نظر شما با این سر و صدا چطور میشه کتاب خوند؟

موجی از ببخشید، ببخشید گفتنها و هیس گفتن‌هاست که شنیده می‌شود. حالا همگی حواس‌شان را کاملا جمع می‌کنند. کتاب را نشان میدهم و معرفی میکنم. نام کتاب، نام نویسنده، مترجم و تصویرگر را یکی پس از دیگری می‌گویم. جلد کتاب فوق العاده جذاب است. وقتی آن را به بچه‌ها نشان میدهم یکی از آنها می‌گوید:

-وای خانم چه خوشگله! کجاست؟

کتاب رو یکی یکی می بینند در حالیکه در چشمانشان ذوق و شوقی فراوان دیده می‌شود.

– الفی در مدرسه آدم فضایی ها.

دوست دارید شما هم برین فضا؟ اصلا می دونید فضا به کجا میگن؟

– خانم آسمون، اون بالا بالاها.

– خانم من می ترسم؟

– چطور مگه؟ چی گفتم؟

ذاکره: نمیدونم خانم آخه من میترسم.

– خانم ما یه فیلم دیدیم، کارتونشم دیدیم.

– خانم خیلی قشنگه؟

… شروع می‌کنم به خواندن کتاب و آنها با چشمانی متعجب نگاهم می کنند.

– خانم! چرا مامان الفی اونو برده مدرسه آدم فضایی ها؟

محدثه: دیوونه مثلا خوابه.

سجاد: حتما مدرسه زمین جا نداشته براش.

بچه ها برمیگردند و نگاهش می‌کنند به نظرم جواب قانع کننده ای بود چرا که بعضی از این دانش آموزان به خاطر تکمیل ظرفیت مدارس دولتی در انجمن پویش ثبت نام شده اند.

بچه ها تا تصویر آقای مدیر داخل کتاب را می‌بینند یکصدا می‌گویند:

 – اَه اَه…! چه زشته!

با اخم ریزی به آنها نگاه میکنم و میگویم:

– کجاش زشته؟

اما آنها همچنان مقاومت می‌کنند:

– زشته دیگه… آخه خانم ببینید این پشمالو خوشگله؟!

به خواندن کتاب ادامه میدهیم تا جایی که به بخش ناهار خوردن میرسیم. از آنها میپرسم:

– ناهارشون چیه به نظرتون؟

-کِرم!

-رشته!

هر چیزی حدس زدند جز ماکارانی. وقتی اسم خوراک را شنیدند، همگی با هم یک اووووووووووووووه بلند گفتند. حس می کردم جذابیت این کتاب نسبت به کتابهایی که تا به حال خوانده بودم دوچندان است.

نویسنده: عارفه سادات بابایی، مربی با من بخوان انجمن پویش