۲۳ ساله بودم که زلزلهای در قشلاق ما رخ داد. زلزله چندان شدید نبود اما خانههای گلینِ قشلاقِ ما را ویران کرد. پدر و مادرم و ما که چهار خواهر بودیم خود را به کوچه زدیم. متحیر از لرزش زمین و زمان، وسط کوچه ایستاده بودیم و اصلاً به یاد ندارم که چه لباسی بر تنم بود یا چادر سرم منظم بود یا خیر. بعد از ختم زلزله یکی از اقارب ما گفت: «فلانی دربارهی پدرت میگوید زلزله خو زلزله بود، چرا با دخترهایش کوچه را بند انداخته بودن؟» برای مردم ما از شمال تا کاشغر قصه همین بوده و حرفِ آخر و تصمیمشان این بوده/است که حتی اگر زلزله، سیلاب، برفکوچ و رانش کوه و زمین هم رخ دهد زنان در خانه بمانند، و اگر از خانه فرار میکنند با حجاب فرار کنند. انگار با حجاب فرار کردن هنگام وقوع زلزله، آتشسوزی، سیلاب یا جنگ مهمترین دغدغهی مردمِ ما بوده است. وقتی زلزلههای مدهش هرات شروع شد، برادرم میگفت: «این روزها چادر پوشیده بگرد تا یک دم که زلزله شد فرار کردن برایت آسان شود.»
در مدتی که از اولین زلزلهی خانهبرانداز هرات میگذرد، نه تنها برای همهی آن آدمهای نازنینی که زیر آوار ماندهاند، و همهی آنهایی که در آوار خانههایشان تنها و بیکس شدهاند گریستهام، بلکه مدام در لابهلای اخبار و مطالب دنیای مجازی دنبال زنان میگردم. هر نشانهای از زنان هرات را جستوجو میکنم تا ببینم که این زلزله چه بر سرشان آورده. یک روز بعد از زلزله در حساب توئیتر یکی از هراتیها خواندم که «تعداد زنانی که در زلزلهی هرات جان دادهاند، بیشتر از مردان است. زنان اجازه نداشتهاند از خانهها بیرون شوند.» البته این مورد را حدس میزدم. نه تنها در هرات و دورترین قریههای ما بلکه در کابل هم موقع زلزله ما زنان راهِ خود را گم کرده چپن و چادر میپالیم تا خود را به کوچه بکشیم. بعد از هر زلزلهای کابلنشینها قصههای زیادی از چگونگیِ فرار هنگام زلزله مینویسند، بهخصوص قصههایی دربارهی زنان زیرا بسیاری از مردم خیال میکنند که زنان مبدأ و عامل جنبیدن بیجای زمین هستند.
خبر دوم را بعد از دو روز خواندم؛ در این دو روز زمینِ هرات همچنان میلرزید و آدمها را میبلعید. کسی نوشته بود: «زنان زیادی زیر آوارها باقی ماندهاند. به دلیل اینکه اجساد زنان را باید محارمشان از زیر خاک بیرون بکشند، تا رسیدن محارم و در اثر نبودن محارم، زنان زیادی زیر آوارها مانده و حتی شاید زنانی هم باشند که هنوز نفس میکشند اما چون محارمش نیز زیر آوار شده و مرده، او نیز باید بمیرد». حتی نجات زنان از زیر آوار نیز مختص محارمشان است. اگر محارم نباشند نجاتشان مجاز نیست.
زمین در هرات همچنان میلرزید. ویدیوهای منتشرشده همه وحشتناک بود. حتی دیدن یکی از آن ویدیوها آدمی را به قدر صدها سال پیر میکرد. تابِ دیدن ویدیوها را نداشتم. مردان زیادی تنها مانده و میگریستند. مردم از ولایات مختلف، از خارج و از هرجای دیگری برای هرات کمک جمع میکردند و همه نگران هرات بودند تا اینکه به ماجرای دیگری برخوردم: «سه روز از زمین لرزهی مرگبار هرات میگذرد، اجساد بیشتر قربانیان زیر آوار باقیست و اجساد بیرونشده نیز در گورهای دستهجمعی به خاک سپرده شده است. اما جنازههای زنان به دلیل نبودن امدادگرِ زن برای شستوشو و تکفین، زیر آفتاب ماندهاند.» بارها شنیده بودم که «به امدادگران زن اجازه داده نمیشود به کمک زخمیها برسند.» حالا در ظرف سه روز اجساد نصف آدمها زیر آفتاب، خاک و باد مانده بود چون بعضی از آدمها به بعضی دیگر اجازهی کمک کردن نمیدادند.
خانمی در توئیتر نوشته بود که در زلزلهی دیگری چون نمیگذاشتند دختران نوجوان/کودک فرار کنند، بعد از زلزله سرشان را تراشیده بودند تا اگر دوباره زلزلهای اتفاق افتاد، مشخص نشود که زن هستند و بتوانند فرار کنند.
خبر دیگری که به چشمم خورد، این بود که در مواردی بزرگان-مردان-حاکمان با زور جلوی زنان را گرفتهاند و اجازه ندادهاند که از زلزله فرار کنند. گفتهاند بنشینید و «اذا زلزلت» را بخوانید!
عکسهای زیادی از قریههای «زندهجانِ» هرات در شبکههای اجتماعی دیده میشود. عکسهایی که در آن کمتر انسان و بیشتر خرابههایی دیده میشود که چند روز پیشتر برای خودشان قریهای بودهاند، و نبض زندگیِ انسانها در خانههای گلینشان به خوشحالی میزده و امیدهای فراوانی به فردا داشتهاند. در این میان تکوتوک آدمهایی از آن قریهها باقی ماندهاند. بعضی نوشته بودند که مردان باقیمانده دور از قریهها در مزارع مشغول کار بودهاند. در یکی از عکسها هفتهشت زن با چادرهای بلندِ سیاه منقّش به گلهای ریز فولادیرنگ، خاکستریرنگ و کِرمیرنگ در گوشهای گرد آمده و با یکدیگر مویه میکنند. زنانی تنها که شاید هنگام زلزله در کوچه، حویلی (حیاط)، مزرعه، مسجد، مدرسه یا جای دیگری بودهاند و از دیوارها و سقفها در امان مانده و حالا تنها بازماندهی دودمانِ خود هستند و بر خاک همهی عزیزان و وطن و زندگی و آینده و گذشته مویه میکنند.
و دختری که چشمهایش خون گریسته و به دیدهی خونآلود به زندگی چشم دوخته است. او تازهعروسی از زندهجانِ هرات است و با سه لایه چادر خود را پیچانده. او در این زلزله ۶۵ تن از اعضای خانواده و اقاربِ خود را از دست داده است. تکهای موی سیاه از یک سمت پیشانیاش سر برآورده و خراشههایی از زخم روی بینی و پیشانیاش دیده میشود. چشمهای او نه تنها برای وطن، خانه، زندگی و ۶۵ تن از اعضای خانواده و اقارب بلکه بیشتر برای بیپناهیِ خودش گریسته است. زنی که بیپناه و تنها و بیکس مانده است. مگر چشمهایش چه زمانی التیام یابد و چگونه آن گذشته فراموش شود و چگونه با آن آینده و روزهای باقیمانده روبهرو شود.
«خبرگزاریِ زنان افغانستان» عکسهایی را با عنوان «وضعیت زنان پس از زمینلرزههای هرات» منتشر کرده است که در بعضی از آنها دختران خردسال میخندند و زنان پیر دعا میخوانند. مردم بعد از ویرانی خانههایشان به خیمههای سفیدگونِ آفتابخوردهی امدادیای پناه بردهاند که شب و روز مورد آماج بادهای سرخ قرار گرفته است. اما زنان باز هم میجنبند و زندگی را به دوش خستهی خود میکشند. باز هم رگههایی از زندگی در وجودشان بیدار است و آنها را به خنده و امید وامیدارد. در یکی از آن عکسها زنی از یک گوشهی خیمه به دوربین چشم دوخته است. زیبا است. نیملبخندی به لب دارد و از جایی که ایستاده شرمسار است. او زن زیبایی است، ملکهای که قصرش خیمهی آفتابخوردهای در یکی از دشتهای طوفانزدهی هرات است. در عکس دیگری زنی مسن به ظرف یک-بار-مصرفِ امدادی چشم دوخته است. غذای خود را خورده است اما نمیداند که با آن ظرف پلاستیکی چه کار کند. او هم شرمسار است. خشمگین از طبیعت و گلهمند از خداوند که چرا برای وی چنین سرنوشتی نوشته است.
زنی کنار مرکبی ایستاده است. روی مرکب دو طفل نشستهاند. زن خود را طوری با چادرِ درازش پیچیده است که حتی چشمهایش هم دیده نمیشود. بعد از زلزله، بعد از طوفان و بعد از دفن کردن هزاران تن او همچنان به چادرِ خود چسبیده است. زن دیگری که جوان است روی پارچهی سیاهی، جاینماز سرخرنگی انداخته و رو به قبله و دست به دعا نشسته است. و زنان جوانی که روی خاک نشستهاند و طفل در بغل دارند برای یکدیگر قصه میگویند. میگریند و گاهی بیخیال میخندند.
و اما آخرین داستان: «زنان خود برای رسیدگی به اوضاعِ زنان و کودکان دست به کار شدهاند». زنان داکتر، پرستار، امدادگر، معلم و غیره به کمکِ زنان بازمانده از زلزله رفتهاند. زنانی که ابتدا به آنها اجازه داده نمیشد که کمک کنند. اما بیش از یک هفته پس از زلزله، باد و ویرانی و مرگ راهی یافتهاند و حالا رو در رو با زنان آسیبدیده نشستهاند و از هیچ تلاشی برای بهبودیِ اوضاع آنان دریغ نمیکنند. زنان قهرمانی که برای بقای خود دست به کار شدهاند و تلاش میکنند تا بیشترِ قربانیانِ زلزله را زنان تشکیل ندهند.