پسر گوشهگیر و تنهایی بود، مدتها زمان صرف شد تا کم کم وارد جمع دیگر کودکان شود. آهسته آهسته رسم بازیهای دسته جمعی را یاد گرفت و دیگر مربیها شاهد بازی کردنش در حیاط خانه کودک بودند.
اعتیاد پدر و شرایط سخت زندگی، روحیات او و مادر جوانش را در هم شکسته بود. این مادر و پسر منزوی و گوشهگیر به دلیل تحمل رنجهای بیشمار، کمتر معاشرتی با دیگران داشتند، برای همین انزوای آنها بیشتر و بیشتر شده بود. بنابراین امیرعلی، این پسر هشت ساله هم تعامل اجتماعی خاصی با آدمهای بیرون از خانه بلد نبود. حتی وقتی به مدرسه رفت هم به دلیل همین خلاها و آسیبهایی که داشت با دانش آموزان دیگر در حیاط مدرسه دعوا میکرد. مدرسه هم بدون بررسی و ریشه یابی ماجرا او را اخراج و محروم از تحصیل کردهبود.
مادر مستاصل امیرعلی تنها نقطه امید فرزندش برای فرار از این زندگی را هم از دست داده بود که انجمن پویش با شناسایی آنها، این پسر بچه را تحت پوشش گرفت.
حالا با حمایت واحد مددکاری، روانشناسی و آموزش، مرتب سرکلاسها حاضر میشود و در حال پیدا کردن دوستان جدید است.
یکی از مربیهای او تعریف میکند که امیرعلی در یک خانواده پر آسیب زندگی میکند که احترام گذاشتن و دوستی به یکدیگر را یاد نگرفته، اما حالا به مربیها نه از روی اجبار، بلکه به خواست خودش احترام میگذارد و با بچههای دیگر در خانه کودک دوست شده و همبازی هم شدند. این نشانهی خوبی از یک تغییر بزرگ است.