این نوشتار به این دو پرسش پاسخ میدهد فقر خانوادههای کودکان ناشی از چه چیزیست؟ و این فقر از طریق کدام مسیرها منجر به مسائل کودکی میشود؟ ابتدا باید گفت در اینجا منظور از مسائل دوره کودکی مجموعه مسائل از جنس آسیب گونه هستند که سلامت جسم و روان کودکان را به خطر میاندازد و باعث میشود قابلیتها و مهارتهای آنان بهمنظور زندگی مطلوب در این جامعه جدید که مستلزم وجود آنها است شکل نگیرد. کار، بازماندگی از تحصیل، ازدواجهای زودهنگام و آزارها از این نوع مسائل هستند.
?️میدانیم که فقر انواع مختلفی دارد و در سطوح مختلفی میتواند وجود داشته باشد و تابعی از عوامل اجتماعی تا زیستی است، اما عوامل اجتماعی که از جنس مناسبات اجتماعی و سیاستگذاری هستند بسیار مهمتر هستند. میتوان گفت در فقدان وجود دولت رفاه یا سیاستهای رفاهی و مناسبات اجتماعی از نوع ستم و استثمار آنچه امروز بهواسطه خصوصیسازی و گسترش بخش غیررسمی اتفاق افتاده است و همچنین تحریمها از عوامل تعیینکننده فقر است.
?️مطالعات نشان داده است در سطح خانوار عواملی همچون مهاجرت و تأمین هزینههای آن بهویژه برای خانوارهای افغانستانی، بیکاری، نداشتن شغل با درآمد مکفی، اعتیاد، بیماریها، ازکارافتادگی زودهنگام سرپرست خانوار به دلیل شروع کار در سن کودکی و صدماتی که در کار دیده است، زندانی شدن سرپرست خانوار، فوت سرپرست خانواده، رهاکردن خانواده توسط سرپرست یا پدر خانواده، فصلی بودن شغل سرپرست خانوار، تعداد زیاد نفرات اعضای خانواده و بیسوادی یا کمسوادی والدین از عوامل تعیینکننده فقر هستند. طبیعی است زمانی که درآمد سرپرست خانوار و خانواده کفاف هزینههای زندگیشان را ندهد آنان کودکانشان را وارد چرخه کار میکنند. به همین ترتیب زمانی که از کودکان پرسش میشود چرا کار میکنید یکی از دلایلی که آنها ذکر میکنند، تأمین بخشی از هزینههای زندگی است. حتی در مواردی والدین کودکان را بهصورت مستقیم وارد کار میکنند و درامد او را از کارفرمایش میگیرند. در این موارد کودک فقط کار و رنجهای آن را تحمل میکند. همچنین والدین بهمنظور کاستن از هزینههای خانوار و در مواردی به دست آوردن مزایای اقتصادی دخترانشان را هر چه زودتر شوهر میدهند.
?️زمانی که والدین بیمار میشوند یا از کار میافتند تحت این شرایط فشار مضاعفی به کودکان برای کار وارد میشود. بهعبارتدیگر در این شرایط آنان دیگر کمکخرج خانواده نیستند بلکه تبدیل به سرپرست خانواده میشوند و مجبورند بهتنهایی یا به همراه خواهر و برادرهایشان هزینههای خانواده را تأمین کنند. اعتیاد بهعنوان یکی دیگر از علل فقر خانوارها با اختلال در عملکرد سرپرست خانوار، تأمین هزینههای مواد، ایجاد فضای تنش در خانوار و حتی گاهی اوقات رها کردن خانواده فشار مضاعفی را خانواده و کودکان وارد میکند و آنان را روانه کار میکند. در برخی از موارد والدین دارای اعتیاد ممکن است برای تأمین هزینههای موادشان از کودکانشان سوءاستفاده کنند. فوت سرپرست خانواده نیز باعث میشود درآمدهای او از دست برود و در غیاب حمایتهای مؤثر دولت یا حمایتهای اندک منجر به فقر خانواده و لذا کار کودکان میشود. افزایش هزینههای تحصیل در سالهای اخیر به یکی دیگر از عامل کار کودکان بدل شده است. دستهای از کودکان مجبورند به دلیل تأمین هزینههای تحصیل و کنکور وارد چرخه کار شوند.
?️فقر در محیط اجتماعی نقش تعیینکنندهای در شکل دادن به ادراکات خانوارها دارد. برای مثال زمانی که والدین بدانند که سرمایهگذاری در آموزش کودکانشان باعث مزایای مختلف همچون شغل برای آنان نمیشود آنان به مدرسه و دانشگاه نمیفرستند چراکه میدانند در محیط آنها مشاغل متصل با این تحصیلات وجود ندارد. برای مثال یکی از دلایل که کودکان کولبر برای کولبری برمیشمارند این است که هم روستایی یا همه محلهایهای آنها که سالها در دانشگاه درسخوانده است شغل پیدا نکردهاند و در حال حاضر کولبری میکند، پس چه فایده دارد سالها بر روی تحصیلی که هیچ عایدی ندارد و حتی چند سال از زندگی فرد را به هدر میدهد سرمایهگذاری کرد.
?️از سوی دیگر فقر خانوادهها باعث میشود که والدین در یادگیری مهارتهای کودکانشان ازجمله تحصیل سرمایهگذاری نکنند. نداشتن مهارت علاوه بر آنکه آنان را وارد چرخه کار و تله فقر میکند باعث میشود کودکان فاقد مهارت برای محافظت از خود شوند. برای مثال در محیط کار کودکان انواع آزارها و سایر مسائل آسیب گونه ازجمله پیشنهاد مصرف مواد مخدر را تجربه میکنند، اما به دلیل نداشتن مهارت قادر به دفاع از خود در برابر این مخاطرات نیستند.
?️فقر همچنین باعث میشود که خانوارها در محلههای فقیر و به عبارت صحیحتر در محلهها و مناطقی که به لحاظ اجتماعی بیسازمان هستند زندگی کنند. در این محلهها و مناطق نیز به دلیل فروپاشی نظام کنترل اجتماعی (کنترل اجتماعی بهمثابه ظرفیت تنظیم) کودکان در معرض آسیبهای مختلف ازجمله آزارها هستند. در این مناطق والدین به دلیل ترس از قربانی جرم شدن کودکانشان را از ورود به فضاهای عمومی محله منع میکنند درحالیکه در داخل خانه نیز هیچ جایگزینی را برای آنان فراهم نمیکنند و همچنین فاقد منابع مالی برای استفاده از فرصتهای اوقات فراغت در مکانهای دیگر به دلیل کالایی بودن آنها هستند. بهتبع این کودکان بهویژه دختران با مسائل روانی مختلفی مواجه میشوند.
?️در این محلهها در برخی از موارد والدین هر دو مجبور به کار هستند و به دلیل ترس از فضاهای عمومی محله و اینکه مبادا کودکانشان در غیاب آنها در این فضاها قربانی شوند آنان را در منزل نگه میدارند و در را بر روی او برای ساعتها قفل میکنند. این پدیده در میان خانوارها تک سرپرست بسیار شایعتر است؛ اما چه بر سر کودکان این دست از خانوارها میآید؟ شاید سرراستترین پاسخ این باشد که نمیدانیم.
?️همچنین در این محلهها خانوارها در خانههای با متراژ پایین و یا خانههای بهاصطلاح «ننهقمر» زندگی میکنند. پرسش این است که آیا برای کودکان در این نوع منازل مسکونی فضا یا فرصت برای مطالعه فراهم است، پاسخ سرراست است، خیر. حتی در محله آنان نیز فضاهای عمومی همچون کتابخانه برای مطالعه وجود ندارد. زندگی در این محلهها و خانهها نیز کودکان را در معرض آزار ازجمله آزار جنسی قرار میدهد. خانوارهای فقیر اکثراً در مناطق فقیر و مسکنهای با متراژ کوچک زندگی میکنند. متراژ پایین خانه حداقل باعث میشود که کودکان صدای رابطه جنسی والدینشان را بشنود یا همه اعضای خانوار در شبها کنار هم دیگر بخوابند که خود میتواند منجر به مسائل این حوزه شود.
?️حدود 21 میلیون از جمعیت کشور در مناطق حاشیهنشین و محلههای با یا مناطق نامناسب زندگی میکنند. کافی است به همین رقم بی اندیشیم آنگاه متوجه میشویم چه بنیان ساختاری برای مسائل کودکان شکلگرفته است. نکته قابلتوجه این است که میان همه مسائل اجتماعی ازجمله اعتیاد، طلاق، حاشیهنشینی، کودکآزاری و همه اینا یک چرخه خود تقویتکنندهای وجود دارد که یکی میتواند به دیگری منجر شود. برای مثال اعتیاد میتواند منجر به فروپاشی خانواده و اختلال در ساختار و عملکردهای آن شود که بهنوبه خود میتواند منجر به آزار جنسی شود. فردی که در این فرایند آزار را تجربه میکنند ممکن برای کاستن از رنجهای آزار و رهایی از دست آزارگر از منزل فرار کند و وارد چرخه بیخانمانی و اعتیاد شود.
?️مسیرهای شوم فقر تنها به موارد بالا ختم نمیشوند و میتوانند بیش از این موارد باشند. برای مثال ساکنان جوامع و اجتماعات فقیر سنتگراتر هستند و هنجار حیثیت و آبرو برای آنان مهمتر است، از اینزمانی که کودک مورد آزار قرار میگیرد به دلیل حفظ آبرویشان کمتر پیگیر دلایل آزار و حمایت از کودکآزار دیده میشوند و یا حتی ممکن است بهمنظور بازیابی آبرویشان آزاردیده را به عقد و ازدواج آزارگر درآورند. نیاز است بیشتر در مورد فقر و مسیرهای شومی که برای کودکان به همراه دارد اندیشیده شود تا شناختی حاصل شود که شاید مبنای سیاست قرار گیرد.